● نويسنده: حميد - مرعشي
● منبع: روزنامه - اعتماد - تاريخ شمسی نشر 17/02/1386
بخش اول - لهجه و گويش
در بسياري از متون دانشگاهي زبانشناسي و به خصوص جامعه شناسي زبان (نام تعداد بسيار معدودي از آنها در پايان اين مقاله موجود است) لهجه (accent) دربرگيرنده کليه ويژگي هاي تلفظي و آوايي کلام تعريف شده است. به عبارت ديگر، نحوه تلفظ کلام هم در سطح فردي و هم جمعي، لهجه بوده و مسلماً با افزايش افراد، افزايش دگرگوني هاي تلفظي را نيز شاهد خواهيم بود. شايد ذکر چند نمونه در اين زمينه مفيد واقع شود. خوانندگان کرماني احتمالاً واقفند که «ق» را به گونه يي خاص خود تلفظ مي کنند. کافي است يک تهراني از هم ميهن کرماني خود بخواهد که واژه «دقت» را بگويد تا متوجه شود که بايد تمرين کرده تا بتواند مانند دوست کرماني خود «دقت» را تلفظ کند. همچنين خوانندگان حتماً با فردي روبه رو شده اند که نحوه تلفظ وي سريعاً اصفهاني بودن ايشان را آشکار ساخته است. مثال ديگر دوستان يزدي هستند که با قرار دادن تکيه اوليه (primary stress) لغات بر سيلاب اول آنها، تلفظي خاص خود دارند. از يک شهروند يزدي بخواهيد که با لهجه خود بگويد؛ «من اصلاً منظورم اين که شما ميگي نبود.» کافي است از يک دوست اراکي خود تقاضا کنيد فقط و فقط واژه بسيار کوتاه «نه» (به معناي مخالفت) را بگويد تا متوجه ويژگي خاص لهجه وي شويد.
خوانندگان محترم دقت کنيد که چند مثال معدود فوق (که مشتي است کوچک از خرواري بس انبوه) فقط و فقط در حيطه آوايي است. حال آنکه اگر مثلاً به اصفهان سري بزنيد متوجه خواهيد شد که ماجرا محدود به تلفظ و لهجه نيست. به عنوان نمونه، آنها در بين خود از اصطلاح «تاب خوردن» براي گشت و گذار استفاده مي کنند؛ «غروب که هوا خنک شد بريم تو شهر يه تابي بخوريم.» خيلي از آنان به باجناق «همريش» مي گويند. در برخي نقاط ديگر کشور به جاي «مال من» مي گويند «براي من». در سفر به شيراز درمي يابيد که «عرق» به انواع نوشيدني هاي گياهي فاقد الکل از قبيل عرق بيدمشک و غيره گفته مي شود حال آنکه در بسياري جاهاي ديگر اينگونه نيست. در برخي نواحي ايران رايج است به جاي «اشکال نداره» بگويند «طوري نيست». اينگونه تفاوت ها از محدوده تلفظ فراتر رفته و پديدآورنده گويش (dialect) يا مجموعه خاصي از بيان آوايي، لغوي، صرف و نحوي، معنايي و حتي کارکردي يک زبان است.
در واقع لهجه، زيرمجموعه يي از گويش است به اين معنا که هر گويش لهجه خاص خود را داراست. اما براي شناخت و توصيف يک گويش، بررسي لهجه فقط بخشي از ماجراست. گويش ها نه تنها در لهجه بلکه در برخي لغات و اصطلاحات نيز تفاوت دارند. همچنين گويش ها داراي تفاوت هاي صرف و نحوي نيز هستند که البته معمولاً ميزان تفاوت هاي صرف و نحوي کمتر از دو مورد قبلي است زيرا اساساً صرف و نحو شالوده سازنده زبان است. گويش ها نهايتاً زيرمجموعه يک زبان هستند. به عنوان مثال هر چقدر گويش فارسي مشهدي با گويش فارسي ناييني متفاوت باشد، نهايتاً اگر قرار باشد يک مشهدي با گويش خاص خود با يک ناييني محاوره کند، مخاطب ناييني وي متوجه کليت مطلب وي مي شود ولو آنکه برخي موارد را متوجه نشده و از وي تقاضاي تکرار مجدد يا بيان به گونه يي ديگر را کند. در کل اين دو فرد دو گويش متفاوت از يک زبان واحد (فارسي) را با هم صحبت مي کنند. حال آنکه چنين فهم مشترکي بين يک عرب زبان و فارسي زبان به رغم تشابهات لغوي اين دو زبان برقرار نيست. دليل ساده است؛ عربي و فارسي دو زبان متفاوتند نه دو گويش از يک زبان.
گويش ها شديداً متاثر از مرسومات فرهنگي و قواعد رفتاري منطقه يي است. فرض بفرماييد که يک تهراني سنت گرا بخواهد بگويد که از ميهمان خود به خوبي پذيرايي کرده، شايد بگويد «يه چلوکباب خوشمزه مهمونش کردم.» حال آنکه در کرمانشاه اين جمله بعيد است که آنچنان چاره ساز باشد چون احتمالاً چلوکباب بايد، جاي خود را به چلوخورشت خلال بايد دهد همانگونه که در مناطق اطراف خزر چلوماهي سفيد و نه چلوکباب نشانه ميهمان نوازي است. در اصفهان هم احتمالاً بريوني اين نقش را ايفا مي کند.
البته گويش ها را نبايد فقط محدود به فاصله جغرافيايي کرد هرچند اين فاصله قديمي ترين و اصلي ترين دليل پيدايش گويش هاست. تفاوت هاي طبقات اقتصادي- اجتماعي، ميزان سواد و تحصيلات، رشته تخصصي، آشنايي افراد با زبان هاي ديگر، سن و تفاوت هاي نسلي، ميزان تقليد از مذاهب و ايدئولوژي هاي گوناگون و تعدادي عوامل ديگر نيز در پيدايش گويش هاي متفاوت تاثيرگذار بوده و بيش از پيش تفاوت ها در صحبت کردن افراد متعلق به يک گويش را ايجاد مي کنند. در حالي که در روستاهاي کوچک يک گويش از زبان پابرجاست، در شهرهاي بزرگ شاهد فرهنگ ها يا پاره فرهنگ هاي مختلف و متعاقباً گويش هاي مختلف هستيم. بر همين منوال و در همان مثال ميهمان نوازي فوق الذکر، شايد در تهران که شهري است چندفرهنگي و لذا چندگويشي (و حتي چندزباني)، براي يک قشر اوج ميهمان نوازي در بيان اين جمله باشد که «تشيف (تشريف) بيارين دور هم بي ريا يه آبگوشت مشتي با سبزي خوردن تازه و دوغ محلي نوش جان کنين.» حال آنکه قشري ديگر آنچنان ميهمان نوازي در اين عبارت حس نکرده و به جاي آن در گويش خود به عنوان نمونه مي گويند «اجازه بدهيد شام با ميزي از اردورهاي سرد، پاستاهاي متنوع و ژيگو در خدمتتان باشيم» و با چنين عبارتي تلاش کرده تا رضايت ميهمانان خود را جلب کنند. باز هم دقت کنيد اين دو عبارت که از دو گروه با فرهنگ ها و گويش هاي مختلف تهراني سرچشمه مي گيرند با دو لهجه متفاوت تهراني تلفظ مي شوند. اگر قبول نداريد، دو جمله فوق را با حس و هواي خاص خود خوانده تا متوجه شويد لهجه خودتان در خواندن آن دو جمله متفاوت است،
بخش دوم - خطا در به کارگيري عبارت «لهجه» به جاي «گويش»
نگارنده محترم در مقاله خود «لهجه» را (البته به روش مقالات علمي با اقتباس از برخي متون چاپ شده و نه به راي شخصي خود) معادل گويش گرفته است؛ «لهجه (dialect) يا به اصطلاح جديد، گويش را...» و يا «لهجه هاي مرکزي ايران و لهجه هاي شرقي ايران» و غيره. اگر قرار باشد لهجه را فراتر از فقط نحوه تلفظ بدانيم و به تفاوت هاي واژگان و اصطلاحات مثلاً گويش هاي فارسي کاشاني و فارسي زابلي، لهجه بگوييم ديگر عبارتي براي تفاوت هاي صرفاً آوايي نخواهيم داشت. شايد مثالي در اين زمينه چاره ساز باشد. يک اصفهاني 45ساله که 15 سال است در تهران به کار و زندگي مشغول است، هنگام صحبت با همکاران و دوستان تهراني خود ديگر از اصطلاحات گويش اصفهاني استفاده نمي کند اما لهجه وي همچنان به احتمال زياد حداقل نشانه هايي از اصفهاني دارد. لذا وي گويش تهراني را با لهجه اصفهاني صحبت مي کند و هر وقت به ديار خود سفر مي کند با اقوام و دوستان خود به گويش اصفهاني صحبت مي کند. يعني آن تعداد اصطلاحات و تعارفات و مناسبات زباني خاص اصفهان را که در تهران رايج نيستند به کار مي گيرد. حال فرض کنيم در مثال فوق، از «لهجه» به جاي «گويش» استفاده کنيم؛ «فرد اصفهاني لهجه تهراني را با لهجه اصفهاني صحبت مي کند.» آيا اين جمله معنا دارد؟
اين مساله را فراتر از گويش ها و در ارتباط با زبان ها نيز مي توان مطرح کرد. فرض کنيد فردي اهل سقز در استان کردستان بعد از اتمام دبيرستان در دانشگاهي در شهر کرمان پذيرفته شده و 20 سال است که در آن شهر ماندگار شده است. وي هر روز زبان فارسي را با گويشي کرماني يا شبيه آن اما با لهجه کردي يا حداقل نيمه کردي- کرماني سخن مي گويد. باز اگر لهجه را معادل گويش بگيريم، ناگزيريم که بگوييم؛ زبان فارسي را با لهجه کرماني با لهجه کردي سخن مي گويد،
خارج ازايران برويم؛ هزاران ايراني مقيم هامبورگ، آلماني را با لهجه فارسي صحبت مي کنند يا با گويش فارسي؟ ميليون ها چيني مهاجر در کشورهاي استراليا، انگلستان و کانادا، به ترتيب گويش هاي استراليايي، انگلستاني و کانادايي زبان انگليسي را با لهجه چيني (و نه گويش چيني) صحبت مي کنند.
موارد فوق فقط چند نمونه است از اينکه به کارگيري لهجه به جاي گويش، ما را در توصيف دامنه تغييرات زباني قطعاً دچار مشکل مي کند. البته اين مشکل مختص بحث هاي فني زبانشناسي است چرا که همان طور که در زبان عامه خيلي از دقت هاي فني رعايت نشده و در گفت وگوهاي روزمره مثلاً جسم، جرم و حجم بسيار جاي يکديگر استفاده شده و الزاماً مشکلي را نيز به وجود نمي آورد، مخدوش شدن لهجه و گويش و حتي زبان نيز رايج است و دردسرساز نيست. اما فرض بر آن است که بحث ما فني است که الزاماً بايد به به کارگيري دقيق عبارات پايبند بود.
بخش سوم - زبان هاي مختلف در ايران
در مقاله مذکور (و حتي در عنوان آن)، تعداد زبان هاي ايران 6 عدد عنوان شده است؛ فارسي، ترکي، کردي، بلوچي، ارمني و عربي. عدد فوق با عدد واقعي زبان هاي موجود در ايران فاصله چشمگيري دارد. عجيب است که حداقل زبان هاي لري، لکي، گيلکي، مازندراني و آشوري از فهرست نگارنده محترم جامانده است. خوانندگان محترم توجه داشته باشند که براي شنيدن زبان هاي فوق (به جز آشوري) مراجعه به مراکز استان ازجمله خرم آباد، رشت و ساري شايد چاره ساز نباشد بلکه بايد به روستاهاي دور از شهر رفت تا فهميد که از محاوره دو ساکن روستايي در لرستان، گيلان يا مازندران به سختي چيزي دستگير يک فارسي زبان، آذري زبان يا عرب زبان مي شود. شايد در حد برخي لغات و معدودي جملات آن هم با کمک ايما و اشاره اما محتواي کلام مبهم مي ماند. اينجانب زماني که نسخه ويدئويي فيلم «باشو غريبه کوچک» ساخته بهرام بيضايي را با زيرنويس انگليسي ديدم متوجه شدم که چه حجم زيادي از صحبت هاي سوسن تسليمي (بازيگر اصلي فيلم) به زبان گيلکي را هنگام تماشاي فيلم در سينما بدون آن زيرنويس متوجه نشده بودم. جالب آنجاست که اگر از ساکنين شهر رشت بپرسيد که چقدر از صحبت هاي اهالي روستاهاي تالش را متوجه مي شوند، آنگاه متوجه مي شويد که تالشي نه يک گويش زبان گيلکي بلکه خود يک زبان است با گويش هاي متعدد. اهالي ايلام، کردستان، لرستان و کرمانشاه مي دانند که برخي «لکي» صحبت مي کنند که متمايز از لري و کردي است. هم ريشه بودن و اشتقاق و استخراج دليل بر يک زبان بودن نيست بلکه فهم مشترک معيار يک زبان بودن است. همان طور که قبلاً نيز گفته شد، تا آنجايي که دو نفر صحبت هاي همديگر را از طريق کلامي (و نه با توسل به ايما و اشاره) به رغم تفاوت ها متوجه مي شوند، آن دو نفر گويش هاي متفاوت يک زبان را صحبت مي کنند. اما اگر تفاوت ها در حدي باشد که اين فهم مشترک برقرار نشود، آن دو نفر با دو زبان مختلف صحبت مي کنند.
در اينجا بايد اذعان داشت که معادلات سياسي بر به رسميت شناختن زبان و تمايز آن با گويش بسيار تاثيرگذارند. در اين راستا، شايد قدرت سياسي زبان فارسي در ايران مانعي بر آن باشد که فرضاً نظام کلامي روستاييان مازندران را به عنوان زبان بشناسيم و در حد گويش يا حتي لهجه تقليل دهيم. جالب آن است که اين روند چنان قدرت گرفته که گاه خود گويندگان بومي چنين زبان هايي نيز در زبان بودن نظام کلامي خود شک دارند، آن هم به دلايلي چون فقدان نظام نوشتاري. توجه کنيم که زبان، با نظام نوشتاري (از قبيل الفبا) زبان نمي شود؛ صدها زبان در جهان امروز همچنان فاقد نظام نوشتاري بوده و فقط ادبيات شفاهي دارند. برخي هم معتقدند که زبانشان دستور زبان ندارد که البته چنين مساله يي غيرممکن است. شايد بيان دقيق آن باشد که دستور زبان توصيفي جامع و به روز براي برخي زبان هاي ايران تدوين نشده است که اين با دستور زبان نداشتن اصلاً يکي نيست. همان طور که عناصر شيميايي ميليون ها سال قبل از آنکه مندليف جدول تناوبي را تدوين کند وجود داشتند، زبان هاي محلي در ايران نيز چه زبانشناسان براي آنها دستور زبان توصيف کنند يا نه، دستور زبان دارند.
نکته آخر اينکه همانند زبان فارسي که گويش هاي متعدد داشته، هر کدام از زبان هاي موجود در ايران نيز شامل گويش هاي متفاوت است؛ ارامنه تهران، اصفهان و آذربايجان به گويش هاي مختلف زبان ارمني صحبت مي کنند. گويش کردي سنندجي با گويش کردي مهابادي فرق دارد. روستاييان آمل و بابل از دو گويش متمايز زبان مازندراني بهره مي گيرند...
مسلماً بحث جامع درباره لهجه، گويش و زبان مجالي بس فراتر از اين حد را مي طلبد اما اميدوارم سطور فوق انگيزه يي براي خوانندگان علاقه مند شده باشد تا به مطالعه بيشتر پيرامون زبان بپردازند.
● منبع: روزنامه - اعتماد - تاريخ شمسی نشر 17/02/1386
بخش اول - لهجه و گويش
در بسياري از متون دانشگاهي زبانشناسي و به خصوص جامعه شناسي زبان (نام تعداد بسيار معدودي از آنها در پايان اين مقاله موجود است) لهجه (accent) دربرگيرنده کليه ويژگي هاي تلفظي و آوايي کلام تعريف شده است. به عبارت ديگر، نحوه تلفظ کلام هم در سطح فردي و هم جمعي، لهجه بوده و مسلماً با افزايش افراد، افزايش دگرگوني هاي تلفظي را نيز شاهد خواهيم بود. شايد ذکر چند نمونه در اين زمينه مفيد واقع شود. خوانندگان کرماني احتمالاً واقفند که «ق» را به گونه يي خاص خود تلفظ مي کنند. کافي است يک تهراني از هم ميهن کرماني خود بخواهد که واژه «دقت» را بگويد تا متوجه شود که بايد تمرين کرده تا بتواند مانند دوست کرماني خود «دقت» را تلفظ کند. همچنين خوانندگان حتماً با فردي روبه رو شده اند که نحوه تلفظ وي سريعاً اصفهاني بودن ايشان را آشکار ساخته است. مثال ديگر دوستان يزدي هستند که با قرار دادن تکيه اوليه (primary stress) لغات بر سيلاب اول آنها، تلفظي خاص خود دارند. از يک شهروند يزدي بخواهيد که با لهجه خود بگويد؛ «من اصلاً منظورم اين که شما ميگي نبود.» کافي است از يک دوست اراکي خود تقاضا کنيد فقط و فقط واژه بسيار کوتاه «نه» (به معناي مخالفت) را بگويد تا متوجه ويژگي خاص لهجه وي شويد.
خوانندگان محترم دقت کنيد که چند مثال معدود فوق (که مشتي است کوچک از خرواري بس انبوه) فقط و فقط در حيطه آوايي است. حال آنکه اگر مثلاً به اصفهان سري بزنيد متوجه خواهيد شد که ماجرا محدود به تلفظ و لهجه نيست. به عنوان نمونه، آنها در بين خود از اصطلاح «تاب خوردن» براي گشت و گذار استفاده مي کنند؛ «غروب که هوا خنک شد بريم تو شهر يه تابي بخوريم.» خيلي از آنان به باجناق «همريش» مي گويند. در برخي نقاط ديگر کشور به جاي «مال من» مي گويند «براي من». در سفر به شيراز درمي يابيد که «عرق» به انواع نوشيدني هاي گياهي فاقد الکل از قبيل عرق بيدمشک و غيره گفته مي شود حال آنکه در بسياري جاهاي ديگر اينگونه نيست. در برخي نواحي ايران رايج است به جاي «اشکال نداره» بگويند «طوري نيست». اينگونه تفاوت ها از محدوده تلفظ فراتر رفته و پديدآورنده گويش (dialect) يا مجموعه خاصي از بيان آوايي، لغوي، صرف و نحوي، معنايي و حتي کارکردي يک زبان است.
در واقع لهجه، زيرمجموعه يي از گويش است به اين معنا که هر گويش لهجه خاص خود را داراست. اما براي شناخت و توصيف يک گويش، بررسي لهجه فقط بخشي از ماجراست. گويش ها نه تنها در لهجه بلکه در برخي لغات و اصطلاحات نيز تفاوت دارند. همچنين گويش ها داراي تفاوت هاي صرف و نحوي نيز هستند که البته معمولاً ميزان تفاوت هاي صرف و نحوي کمتر از دو مورد قبلي است زيرا اساساً صرف و نحو شالوده سازنده زبان است. گويش ها نهايتاً زيرمجموعه يک زبان هستند. به عنوان مثال هر چقدر گويش فارسي مشهدي با گويش فارسي ناييني متفاوت باشد، نهايتاً اگر قرار باشد يک مشهدي با گويش خاص خود با يک ناييني محاوره کند، مخاطب ناييني وي متوجه کليت مطلب وي مي شود ولو آنکه برخي موارد را متوجه نشده و از وي تقاضاي تکرار مجدد يا بيان به گونه يي ديگر را کند. در کل اين دو فرد دو گويش متفاوت از يک زبان واحد (فارسي) را با هم صحبت مي کنند. حال آنکه چنين فهم مشترکي بين يک عرب زبان و فارسي زبان به رغم تشابهات لغوي اين دو زبان برقرار نيست. دليل ساده است؛ عربي و فارسي دو زبان متفاوتند نه دو گويش از يک زبان.
گويش ها شديداً متاثر از مرسومات فرهنگي و قواعد رفتاري منطقه يي است. فرض بفرماييد که يک تهراني سنت گرا بخواهد بگويد که از ميهمان خود به خوبي پذيرايي کرده، شايد بگويد «يه چلوکباب خوشمزه مهمونش کردم.» حال آنکه در کرمانشاه اين جمله بعيد است که آنچنان چاره ساز باشد چون احتمالاً چلوکباب بايد، جاي خود را به چلوخورشت خلال بايد دهد همانگونه که در مناطق اطراف خزر چلوماهي سفيد و نه چلوکباب نشانه ميهمان نوازي است. در اصفهان هم احتمالاً بريوني اين نقش را ايفا مي کند.
البته گويش ها را نبايد فقط محدود به فاصله جغرافيايي کرد هرچند اين فاصله قديمي ترين و اصلي ترين دليل پيدايش گويش هاست. تفاوت هاي طبقات اقتصادي- اجتماعي، ميزان سواد و تحصيلات، رشته تخصصي، آشنايي افراد با زبان هاي ديگر، سن و تفاوت هاي نسلي، ميزان تقليد از مذاهب و ايدئولوژي هاي گوناگون و تعدادي عوامل ديگر نيز در پيدايش گويش هاي متفاوت تاثيرگذار بوده و بيش از پيش تفاوت ها در صحبت کردن افراد متعلق به يک گويش را ايجاد مي کنند. در حالي که در روستاهاي کوچک يک گويش از زبان پابرجاست، در شهرهاي بزرگ شاهد فرهنگ ها يا پاره فرهنگ هاي مختلف و متعاقباً گويش هاي مختلف هستيم. بر همين منوال و در همان مثال ميهمان نوازي فوق الذکر، شايد در تهران که شهري است چندفرهنگي و لذا چندگويشي (و حتي چندزباني)، براي يک قشر اوج ميهمان نوازي در بيان اين جمله باشد که «تشيف (تشريف) بيارين دور هم بي ريا يه آبگوشت مشتي با سبزي خوردن تازه و دوغ محلي نوش جان کنين.» حال آنکه قشري ديگر آنچنان ميهمان نوازي در اين عبارت حس نکرده و به جاي آن در گويش خود به عنوان نمونه مي گويند «اجازه بدهيد شام با ميزي از اردورهاي سرد، پاستاهاي متنوع و ژيگو در خدمتتان باشيم» و با چنين عبارتي تلاش کرده تا رضايت ميهمانان خود را جلب کنند. باز هم دقت کنيد اين دو عبارت که از دو گروه با فرهنگ ها و گويش هاي مختلف تهراني سرچشمه مي گيرند با دو لهجه متفاوت تهراني تلفظ مي شوند. اگر قبول نداريد، دو جمله فوق را با حس و هواي خاص خود خوانده تا متوجه شويد لهجه خودتان در خواندن آن دو جمله متفاوت است،
بخش دوم - خطا در به کارگيري عبارت «لهجه» به جاي «گويش»
نگارنده محترم در مقاله خود «لهجه» را (البته به روش مقالات علمي با اقتباس از برخي متون چاپ شده و نه به راي شخصي خود) معادل گويش گرفته است؛ «لهجه (dialect) يا به اصطلاح جديد، گويش را...» و يا «لهجه هاي مرکزي ايران و لهجه هاي شرقي ايران» و غيره. اگر قرار باشد لهجه را فراتر از فقط نحوه تلفظ بدانيم و به تفاوت هاي واژگان و اصطلاحات مثلاً گويش هاي فارسي کاشاني و فارسي زابلي، لهجه بگوييم ديگر عبارتي براي تفاوت هاي صرفاً آوايي نخواهيم داشت. شايد مثالي در اين زمينه چاره ساز باشد. يک اصفهاني 45ساله که 15 سال است در تهران به کار و زندگي مشغول است، هنگام صحبت با همکاران و دوستان تهراني خود ديگر از اصطلاحات گويش اصفهاني استفاده نمي کند اما لهجه وي همچنان به احتمال زياد حداقل نشانه هايي از اصفهاني دارد. لذا وي گويش تهراني را با لهجه اصفهاني صحبت مي کند و هر وقت به ديار خود سفر مي کند با اقوام و دوستان خود به گويش اصفهاني صحبت مي کند. يعني آن تعداد اصطلاحات و تعارفات و مناسبات زباني خاص اصفهان را که در تهران رايج نيستند به کار مي گيرد. حال فرض کنيم در مثال فوق، از «لهجه» به جاي «گويش» استفاده کنيم؛ «فرد اصفهاني لهجه تهراني را با لهجه اصفهاني صحبت مي کند.» آيا اين جمله معنا دارد؟
اين مساله را فراتر از گويش ها و در ارتباط با زبان ها نيز مي توان مطرح کرد. فرض کنيد فردي اهل سقز در استان کردستان بعد از اتمام دبيرستان در دانشگاهي در شهر کرمان پذيرفته شده و 20 سال است که در آن شهر ماندگار شده است. وي هر روز زبان فارسي را با گويشي کرماني يا شبيه آن اما با لهجه کردي يا حداقل نيمه کردي- کرماني سخن مي گويد. باز اگر لهجه را معادل گويش بگيريم، ناگزيريم که بگوييم؛ زبان فارسي را با لهجه کرماني با لهجه کردي سخن مي گويد،
خارج ازايران برويم؛ هزاران ايراني مقيم هامبورگ، آلماني را با لهجه فارسي صحبت مي کنند يا با گويش فارسي؟ ميليون ها چيني مهاجر در کشورهاي استراليا، انگلستان و کانادا، به ترتيب گويش هاي استراليايي، انگلستاني و کانادايي زبان انگليسي را با لهجه چيني (و نه گويش چيني) صحبت مي کنند.
موارد فوق فقط چند نمونه است از اينکه به کارگيري لهجه به جاي گويش، ما را در توصيف دامنه تغييرات زباني قطعاً دچار مشکل مي کند. البته اين مشکل مختص بحث هاي فني زبانشناسي است چرا که همان طور که در زبان عامه خيلي از دقت هاي فني رعايت نشده و در گفت وگوهاي روزمره مثلاً جسم، جرم و حجم بسيار جاي يکديگر استفاده شده و الزاماً مشکلي را نيز به وجود نمي آورد، مخدوش شدن لهجه و گويش و حتي زبان نيز رايج است و دردسرساز نيست. اما فرض بر آن است که بحث ما فني است که الزاماً بايد به به کارگيري دقيق عبارات پايبند بود.
بخش سوم - زبان هاي مختلف در ايران
در مقاله مذکور (و حتي در عنوان آن)، تعداد زبان هاي ايران 6 عدد عنوان شده است؛ فارسي، ترکي، کردي، بلوچي، ارمني و عربي. عدد فوق با عدد واقعي زبان هاي موجود در ايران فاصله چشمگيري دارد. عجيب است که حداقل زبان هاي لري، لکي، گيلکي، مازندراني و آشوري از فهرست نگارنده محترم جامانده است. خوانندگان محترم توجه داشته باشند که براي شنيدن زبان هاي فوق (به جز آشوري) مراجعه به مراکز استان ازجمله خرم آباد، رشت و ساري شايد چاره ساز نباشد بلکه بايد به روستاهاي دور از شهر رفت تا فهميد که از محاوره دو ساکن روستايي در لرستان، گيلان يا مازندران به سختي چيزي دستگير يک فارسي زبان، آذري زبان يا عرب زبان مي شود. شايد در حد برخي لغات و معدودي جملات آن هم با کمک ايما و اشاره اما محتواي کلام مبهم مي ماند. اينجانب زماني که نسخه ويدئويي فيلم «باشو غريبه کوچک» ساخته بهرام بيضايي را با زيرنويس انگليسي ديدم متوجه شدم که چه حجم زيادي از صحبت هاي سوسن تسليمي (بازيگر اصلي فيلم) به زبان گيلکي را هنگام تماشاي فيلم در سينما بدون آن زيرنويس متوجه نشده بودم. جالب آنجاست که اگر از ساکنين شهر رشت بپرسيد که چقدر از صحبت هاي اهالي روستاهاي تالش را متوجه مي شوند، آنگاه متوجه مي شويد که تالشي نه يک گويش زبان گيلکي بلکه خود يک زبان است با گويش هاي متعدد. اهالي ايلام، کردستان، لرستان و کرمانشاه مي دانند که برخي «لکي» صحبت مي کنند که متمايز از لري و کردي است. هم ريشه بودن و اشتقاق و استخراج دليل بر يک زبان بودن نيست بلکه فهم مشترک معيار يک زبان بودن است. همان طور که قبلاً نيز گفته شد، تا آنجايي که دو نفر صحبت هاي همديگر را از طريق کلامي (و نه با توسل به ايما و اشاره) به رغم تفاوت ها متوجه مي شوند، آن دو نفر گويش هاي متفاوت يک زبان را صحبت مي کنند. اما اگر تفاوت ها در حدي باشد که اين فهم مشترک برقرار نشود، آن دو نفر با دو زبان مختلف صحبت مي کنند.
در اينجا بايد اذعان داشت که معادلات سياسي بر به رسميت شناختن زبان و تمايز آن با گويش بسيار تاثيرگذارند. در اين راستا، شايد قدرت سياسي زبان فارسي در ايران مانعي بر آن باشد که فرضاً نظام کلامي روستاييان مازندران را به عنوان زبان بشناسيم و در حد گويش يا حتي لهجه تقليل دهيم. جالب آن است که اين روند چنان قدرت گرفته که گاه خود گويندگان بومي چنين زبان هايي نيز در زبان بودن نظام کلامي خود شک دارند، آن هم به دلايلي چون فقدان نظام نوشتاري. توجه کنيم که زبان، با نظام نوشتاري (از قبيل الفبا) زبان نمي شود؛ صدها زبان در جهان امروز همچنان فاقد نظام نوشتاري بوده و فقط ادبيات شفاهي دارند. برخي هم معتقدند که زبانشان دستور زبان ندارد که البته چنين مساله يي غيرممکن است. شايد بيان دقيق آن باشد که دستور زبان توصيفي جامع و به روز براي برخي زبان هاي ايران تدوين نشده است که اين با دستور زبان نداشتن اصلاً يکي نيست. همان طور که عناصر شيميايي ميليون ها سال قبل از آنکه مندليف جدول تناوبي را تدوين کند وجود داشتند، زبان هاي محلي در ايران نيز چه زبانشناسان براي آنها دستور زبان توصيف کنند يا نه، دستور زبان دارند.
نکته آخر اينکه همانند زبان فارسي که گويش هاي متعدد داشته، هر کدام از زبان هاي موجود در ايران نيز شامل گويش هاي متفاوت است؛ ارامنه تهران، اصفهان و آذربايجان به گويش هاي مختلف زبان ارمني صحبت مي کنند. گويش کردي سنندجي با گويش کردي مهابادي فرق دارد. روستاييان آمل و بابل از دو گويش متمايز زبان مازندراني بهره مي گيرند...
مسلماً بحث جامع درباره لهجه، گويش و زبان مجالي بس فراتر از اين حد را مي طلبد اما اميدوارم سطور فوق انگيزه يي براي خوانندگان علاقه مند شده باشد تا به مطالعه بيشتر پيرامون زبان بپردازند.
Share
0 نظرات:
ارسال یک نظر